دلم شورِ شیرینی می زند
از آنها که بخواهی بِهَش بگویی "دوستت دارم" و از عکس العمل چشمانش بهراسی
طی می شود این روزها
می رسد
و سر می گذارد
این من
به پایان
بر خاک
.
mesgari amin
bahar 92 ke kash hich vaght nemiamad in bahar
پاییز، لالایی اش را بر درختان به جرم ایستادگی، فریاد می کشد
و مگس ها می روند تا برای آمدنی دوباره آماده شوند
و گرگ ها خوب می دانند کلاغ آگاه است پاییز، زمستانی را بیم می دهد که آواز در حنجره اش یخ خواهد زد
و کلاغ، چون کبک در برف، سر در کاج کهنه ای فرو خواهد برد تا مدتی را میهمان تاریکی و سکوت باشد
پس گرگ ها، به بازاری می ایستند که گوش و چشمشان را برای یک سفیدی مطلق در ابر و مه تیز کنند
در این میان ولی روباه ها، چشم به کاجی دوخته اند که مقصد زمستانی کلاغ هاست،
روباه پیری هم چشم و گوش گرگ ها را بر هم می سابد،
این ها همه به جرم ایستادگی درختان است
قطره ای افکارم را به هم می ریزد
خش خش برگ ها بر آواز تار شبنم گرفته ی صبح گاهی ام می سُرَّد،
ریتم دندان لرزه های من با تلاقی آواز و برگ، یک بی ربطی زیباست
موسیقی ولی، زبان لطیف خداوندیست،
و من در این وانفسا، سکوت می کنم تا به حرف های خدا گوش دهم
بامداد 92/8/29 - پاییز، این روزها، خوب در کوچه پس کوچه ها می بارد، هوا، هوای خیس شدن است، مرگ بر سقف ها
محرم است، و باری دیگر، این شور حسین است که در جان آدمی می رقصد،
بروید به مردمان آبادی بگویید شادی کنند و این ایام را خجسته و گرامی بدارند،
شهادت چیزی نیست که بشود بر آن گریست، باید سکوت کرد
و در ایامی چند بعد از این روزها، هلهله سر داد که حسین ترس را شکست داد، و با خون خود، فرزندان و یارانش قانون آزادگی را امضا کرد،
هزاران نفر در برابر 72 تن، حماقت بی شمار طرف مقابل را می رساند،
و دیگر هیچ
11 محرم 1435
تولدم نیست
ولی می خواهم داد بزنم تبریک را برای آنهایی که تولدشان است
پیش از آنکه تقویم، از ته دل کادوی تاریخ را برای تولدشان فریاد بزند
در این روز ها
بخند بر روزهایی که گذشت
و بخند بر روزهایی که مانده است
این تابستان هم گذشت
اتفاق خاصی نیفتاد
تو بخند
من به لجنزار یک هنر پی برده ام
و به قدرت یک مذهب
و به صبر خدا
همان خدایی که هست
و گاه نمی خواهم باورش کنم
من یک احمقم
خدایا ببین چه سحرخیز شده ام، دیگر سالی یک ماه رمضان که بیشتر نداریم، خودمان هم نخواهیم سحرخیز باشیم، شکممان این طور عادتمان می دهد، از ترس تشنگی و گرسنگی طول روز هم که شده باشد، در دل شب هنگامیکه باید برخیزم و خواب چشمانم را کور کرده است، همچون خفاشی در تاریکی چشمانم، راه تکراری تخت تا سفره را قدم می زنم، قربة الی الله و الی الاشکم، به نیت یک روز دیگر گرسنگی صرف، همراه با چاشنی عبادت خواب، از سی روز یک ماه طبق هر سال. با "بسم الله دعای سحر" لقمه می گیرم، با مناجات دعای بعد از سحر که "پروردگارا! فلان! پروردگارا! بیسار!" را شامل می شود، مسواک می زنم، و روز را بی ریا عبادتِ خواب به جا می آورم. خوابیدن و نفس کشیدن روزه دار هم شنیده ام عبادت است، ولی نشنیده ام که دروغ هم روزه را مشکل دار می کند، نشنیده ام خُلق چپ هم همین طور، و خیلی چیزهای دیگر که به مزاقم خوش نیامد را هم نشنیدم. من که رمضان امسال را خوابیدم و عبادت کردم، یادم می آید پارسال پیرارسال که سرکار می رفتم و نمی توانستم بگیرم، با آخوندی گفتم: نمی شود کار کرد و روزه گرفت، (از آن کارها منظورم است که انگار بدنسازی رفته ای، نه آنها که میز حکم متکای منزل را دارد)، گفت: کار مشکل شرعی نیست، و باید روزه را به جای آورد. سر صحبت من با آنهایی است که باید کار کنند تا خرجشان از دخل پیشی نگیرد، در اتوبان زندگی هایی که این نوع سبقت گرفتن ممنوع است: کار مشکل شرعی نیست، ولی عذری موجه است، بنابراین بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید و رفتار نیکو و پسندیده ای را ملاک روزه داری خود در این ماه قرار دهید، ان شاالله خدا قبول می کند.
امین.م سحرگاه یکی از روزهای رمضان 1434!
در این لیالی قدر
ما را نیز دعا کنید
اللهم صل علی محمدو آل محمد و عجل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج