فـــ ـروغ

آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده ...

فـــ ـروغ

آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده ...

فـــ ـروغ

شب اول دفعه ی اولی که مُردم بیایید سر قبرم جک بگویید بخندید آواز بخوانید یادم برود مرده ام و تا یادم بیاید به قبر عادت کرده باشم
زاده ی سرمای جان فرسای روستایی پس از دو سال گذشت از جنگ طاقت فرسایی که فرزندان آن کشور زاده ام از آن بر می گشتند و هنوز هم ولی نه به آن صورت 8 سال کم نیست و 20 سال نیز که این به آن نمی ارزد که قدر ندانستیم و دانتسند.

amin_naghd@yahoo.com

کد صلوات شمار برای وبلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۳/۲۶
    end
آخرین نظرات
نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درختان محکوم» ثبت شده است

پاییز، لالایی اش را بر درختان به جرم ایستادگی، فریاد می کشد

و مگس ها می روند تا برای آمدنی دوباره آماده شوند

و گرگ ها خوب می دانند کلاغ آگاه است پاییز، زمستانی را بیم می دهد که آواز در حنجره اش یخ خواهد زد

و کلاغ، چون کبک در برف، سر در کاج کهنه ای فرو خواهد برد تا مدتی را میهمان تاریکی و سکوت باشد

پس گرگ ها، به بازاری می ایستند که گوش و چشمشان را برای یک سفیدی مطلق در ابر و مه تیز کنند

در این میان ولی روباه ها، چشم به کاجی دوخته اند که مقصد زمستانی کلاغ هاست،

روباه پیری هم چشم و گوش گرگ ها را بر هم می سابد،

این ها همه به جرم ایستادگی درختان است

قطره ای افکارم را به هم می ریزد

خش خش برگ ها بر آواز تار شبنم گرفته ی صبح گاهی ام می سُرَّد،

ریتم دندان لرزه های من با تلاقی آواز و برگ، یک بی ربطی زیباست

موسیقی ولی، زبان لطیف خداوندیست،

و من در این وانفسا، سکوت می کنم تا به حرف های خدا گوش دهم

بامداد 92/8/29 - پاییز، این روزها، خوب در کوچه پس کوچه ها می بارد، هوا، هوای خیس شدن است، مرگ بر سقف ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۲ ، ۱۱:۵۹
روباه پیر