در چهارچوب چینش دانه های انار
اگر یکی رو بگرداند
قانون دیگری بر هم می ریزد
سخت قانون بودنم بر هم ریخته است
این روز ها که روی گردانیده ای از من
"مخاطـ ـب خـ ـاص"
امین مسگری - پاییز91
در چهارچوب چینش دانه های انار
اگر یکی رو بگرداند
قانون دیگری بر هم می ریزد
سخت قانون بودنم بر هم ریخته است
این روز ها که روی گردانیده ای از من
"مخاطـ ـب خـ ـاص"
امین مسگری - پاییز91
این جا کویر است،
دستی مرا بر دوش می گذارد از من به زوایای متفاوتی پناه می برد و بارها از زاویه های مختلف می بینم که دستی ضربه ی دستی را به تکرار مهار می کند
گاه صدای قهقهه ی چند نفر بیشتر که در کادر من نیستند به گوشم که در دست دیگری است می رسد
جالب است بدانید من بر دوش یکی می بینم در درازای دست دیگری می شنوم و شخصی به جای من با کاه برگ های سفید خط خطی تصمیم می گیرد به جای من فریاد می کشد و به جای من تایید می کند
این جا که مرا بر دوش می کشند و می نمایند که جنگیده اند بوی 4 قرن پیش ازین به مشام می رسد بوی قدم های زنان روسپی دربار، بوی سوگلی های شاه، بوی سربازان که گاه اعتلا می یافتند و گاه به جرم لغزشی نه چند در چشم کشته می شدند
هنوز نمی دانم این جا قلعه ی شاه عباس ابوزیدآبادی است یا قلعه ی شاه عباسی ابوزیدآباد
به بهانه ی تلفیق هنر رزمی و تاریخ باستان سرزمین پارس که این روزها ایران می خوانندش در این مکان چیزی به عنوان فیلم که در دو بعد و سه بعد که نمی دانم چرا از آن تعجب می کنند می سازند
کاه برگ های سفید خط خطی در دست کسی بود با نام علی رضا سهراب زاده و بعد سوم مرا فرامرز قهرمانی فر بر دوش می کشید
این جا کویر است.
امین مسگری-پاییز1391-در حاشیه ساخت فیلم دزدان صحرایی در کویر ابوزیدآباد
استاد
نرنج
وقتی که دستان شاگردی ات به دراب نمی رود
وقتی که ریز مضراب بی رحمانه بدون هیچ هدفی پیش می رود
و ناگهان سکوتی مرگ بار بر سیمای تار سایه می افکند
وقتی "لا" ها و "ر" های یک قطعه را "لا کرن" و "ر کرن" می نوازد
دولاچنگ ها ، سه لاچنگ ها و چهار لاچنگ هایش را به اندازه ی "سیاه" ها و "سفید" های بی اندازه صبر کند
"راست" را "چپ" بنوازد و "چپ" را "راست"
بالا دسته را با پایین دسته ، "زرد" را با "سفید" اشتباه می گیرد
شاید فکر بکنی نمی تواند
ولی نرنج
شاید دلش گرفته است
شاید او که حتی دستشویی رفتن هایش را باید از پدرش اجازه بگیرد خود سر عاشق شده است
شاید چیزی که همه به آن به دیده ی تمسخر می نگرند برای او دردی است بزرگ
استاد
نرنج
امین مسگری – 1391 – تقدیم به استاد محمدرضا صانعی
به نام خدا
سینما الگوی جامعه، جامعه بطن سینما
حال و هوای سینما آلوده است، اون هم به دلیل یک سری ندانم کاری و هر دم بیلی، دلیل این قضیه هم یا عدم وجود فیلترینگ ورودی است و یا وجود یک وی پی ان در کنار این فیلترینگ که متاسفانه قدرت تشخیص هنرمند و هنرنما رو نداره
در اینکه سینمای ما فقط صدا شده و تصویر شکی نیست مگر تعداد معدودی از آثار که واقعا حرفی واسه گفتن دارند
مشکل از کجاست؟
متن سینمای ما جامعه ی ماست، و متن جامعه ی ما برگرفته از هنر که سینما هم جزئی از اون هستش
ولی یک مشکل اساسی که دامنگیر هنر ما شده زیبا نمایی است نه زیبا شناسی، یک کذب محض، همه ی ما دوست داریم در فضایی که سینما به تصویر می کشه زندگی کنیم، اونجا باران می باره، دریا هست، موسیقی، ترانه، آواز، ماشین خوب و حتی فضای فقیرانه ی جنوب شهر درد دل چند مرد از منزل گریخته است که تو سرمای زمستان دور یه حلبی که توش آتیشه جمع شدن و در پایان آواز می خونند و نمای شهری رو از بالا نشون میده که ماشین ها آرام و شاعرانه در حال حرکتند
ولی هیچ وقت کسی از گرسنگی نمرد، کسی واقعا نخندید، سر دماغ کسی از سرما سرخ نشد، کسی از کیسه زباله نان خشک نخورد، یک فاصله بین آنچه در جامعه می بینیم و آنچه در سینما
مشکل از کیست؟
بر می گردد به کسانی که خود در فضای تصویر سینما اند کم و بیش و نمی بینند آنچه که دیگران می بینند و حس می کنند
همان ها که وی پی ان قدرت تشخیصشان را نداشت
حال به اینکه نمی بینند یا نمی خواهند ببیند کار نداریم
و راه نجات؟
آن گونه که مسلم است در سینما حالمان خوب است غم کم می خوریم، فیلم که تموم شد و باز به جامعه بر میگردیم می بینیم کم که نه هر روز کم کم می خوریم
پس وجود یک جامعه ی مجازی سینمایی رو در کنار جامعه ی حقیقی حس می کنیم
فیلترینگ باید اصلاح شود، بشناسد، واقعیت ها را سانسور نکند، به تکمیل اطلاعات افراد بیافزاید تا کاستی های جامعه شناخته و اصلاح شود تا در کنار آان شاهد پیشرفت سینما باشیم.
امین مسگری. پاییز 1391
استاد
بازگشت شما به وطن خویش سرزمین پارس را گرامی می داریم
هنر موسیقی و آواز با وجود شما
رنگ و بوی دیگری دارد
مرغ سحـــــر نـــــالــه ســـر کن
داغ مـــرا تـــازه تر کــن...
تقدیم به استاد محمدرضا شجریان
ارادت
امین مسگری
کاشان در آخرین نامه تهدید آمیز خود به اصفهان هشدار داد یا با استان شدن کاشان نطنز را به کاشان خواهد داد یا اصفهان را از صحنه روزگار حذف خواهد کرد
پس از مذاکرات استراتژیکی اخیر استان اصفهان و شهرستانهایش در راستای استان شدن شهرستان کاشان ، کاشان اظهار داشت ما در پی استان شدن این شهرستان اگر از زمین یزد و قم بدزدیم باضافه آران و بیدگل و آن را به اصفهان بدهیم محال ممکن است نطنز وروستای ابیانه را به اصفهان بدهیم
شهر بادرود که بعنوان تماشاچی در این مذاکره حضور داشت از این جنگ و جدال استفاده کرده و منطقه کرشاهی و قلعه کرشاهی را که متعلق به اراضی منطقه ابوزیدآباد آران و بیدگل می باشد از آن خود دانسته و مالکیت آن را با چند تابلو در مسیر کرشاهی با عنوان (کرشاهی بادرود) به بادرود نسبت داد
در این میان که کفر آران و بیدگل در آمده بود سرزمین آران و بیدگل اظهار داشت اگر این تابلو ها را بادرود جمع آوری کرد که کرد جمع آوری نکرد در جاده امزاده آقا علی عباس تابلو نصب خواهد کرد با عنوان (آقاعلی عباس آران و بیدگل)
سرزمین کاشان در اعتراض به سرزمین آران افزود که آران و بیدگل به اندازه ی کافی امامزاده دارد بهتر است آقا علی عباس را به کاشان واگذار کنند
نظنز که در این میدان از همه جا بی خبر بود از خود پرسید که چطور شده همه بر سر من دعوا دارند و میخواهند مرا از خود کنند؟
نطنز گفت چه خبر است؟
اصفهان: خوبه خوبه یعنی شوما نمیدونی چه خبرس؟
نطنز: خب از کجا بدونم؟ یکی توضیح بده کاشان: جون ننت نمی دونی؟
نطنز: چرا قسم جون ننمو میخوری؟ جون گلابی هام نمی دونم
کاشان: یَه بار دگه جون بِروبچ کاشونوقِسَم بخوری دو بار خوردی ها
اصفهان: کاشون عزیز از کی تا حالا گلابی های نطنز مال کاشون شدست و ما خبر نداریم؟
نطنز: باز دوباره دعواتون شد ها یکی به من بگه چه خبره؟
آران: انگاری اَ پشت کو دِ اومدَه خب بخاطر هسته ات دگه
نطنز: عجب! من نمی دونستم انقدر مهم باشه پس اگه اینجوریه چرا خودم استان مستقل نشم؟؟؟؟؟!!!!!!!!!
اصفهان گفت: غوز بالای غوز شد و از آن روز بر سر مشکل هرکسی مشکلی می آمد می گویند غوز بالای غوز شده است.
من به ما شک دارم
و به عشق و احساس
و به انسانیت
در زمانهای دراز
من تفنگی داشتم
که از آن دفع کنم حمله ی ناگاه پلنگی گرگی
ولی اکنون ، چه کنم چشم دلم سوش کم است
چه کنم گوشت گران است و کم است
کل و پازن ، بز کوهی ، آن جبیر و قُچ و میش
همه را گرگ و پلنگ می بینم
همه در معرض تیر دفع اند
من اگر دفع کنم گرگ و پلنگ و بز و میش و همه را
چه کسی شر مرا دفع کند؟
چه اصولی که شکارچی و چه شورتی که شکار کش بنهندم نامم
همه در سایه ی توجیه بدی می دانم
امین.م تابستان۱۳۹۱
تقدیم به همه ی محیط بانان و حامیان محیط زیست که جز خودشان کسی نمی داند چقدر زحمت می کشند
ارادت
امین مسگری
الان که با عشق ترینم بعد خدا حرف زدم
آب آناناس به یاد ویسکی می نوشم
در خیالم مست می شوم
و به دنیا پشت پا می زنم
دنیایی که هر روزش از فردایش بهتر است
دنیای مذخرف
امین.م تابستان 1391
(آب را گل نکنیم)
(در فرودست انگار کفتری می خورد آب)
در فرودست انگار چاه زیبای زباله در پس فخره قد افراشته است
این زباله آشناست
این زباله بوی نان خشک کاشان می دهد
این زباله بوی خویشان می دهد
لابلای این زباله بوی مرگ
بوی زیبای کثافت بوی پوسیدن میان انگل و عن بر مشامم می رسد
روزگاری بود روزگاری شد
این زباله این تجمع این هنر از آن ماست
فخره فخرش می فروشد!
(من نظافت را به دار آویختم)
من به آتش می کشم من این هنرها را که خویشانم نمودند و شما از آن خود کردید
من به آتش می کشم از دور می بینم میان آسمان دودی که بر می خیزد از این چاه ها با صد هزاران میکرب و انگل
زیباست نه؟
من تمنا می کنم
این کثافت های زیبا را که از شهر هنر کاشان و حومه سوی فخره می رود
می توان گل کرد وبنجل کرد و بخشیدش به یک یک مردمان شهر خویش
مردمان فخره و حومه ، ابوزندانیان مرده در هم گر چه نای شکوه از ما مردمان این گلاب آباد شهر کاشان را ندارند
لیکن
دلکی سوز دهیم غیرتی افروز دهیم چاره ای فکر کنیم
راستی آب را گل نکنیم
در فرودست انگار …
امین.م – بهار 1391
سیاست برای ما در لغت یعنی حماقت در اصطلاح یعنی وقتی برای خاله ات که در یه کشور اروپایی زندگی میکنه بخوای تعریف کنی که اینجا سیب زمینی گرون شده و شما قدرت خریدشو چون دخل و خرجت با هم یکی نیست نداری این یعنی جاسوسی اطلاعات بسیار مهم که مجبوری ۶ ماه زندان بری
امین.م تابستان 1391