فـــ ـروغ

آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده ...

فـــ ـروغ

آمده ام آمدم ای شاه پناهم بده ...

فـــ ـروغ

شب اول دفعه ی اولی که مُردم بیایید سر قبرم جک بگویید بخندید آواز بخوانید یادم برود مرده ام و تا یادم بیاید به قبر عادت کرده باشم
زاده ی سرمای جان فرسای روستایی پس از دو سال گذشت از جنگ طاقت فرسایی که فرزندان آن کشور زاده ام از آن بر می گشتند و هنوز هم ولی نه به آن صورت 8 سال کم نیست و 20 سال نیز که این به آن نمی ارزد که قدر ندانستیم و دانتسند.

amin_naghd@yahoo.com

کد صلوات شمار برای وبلاگ
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۳/۲۶
    end
آخرین نظرات
نویسندگان

۳۴ مطلب با موضوع «امین.م» ثبت شده است

 

نامه ی یک روسپی در دوبی به یکی از دوستان در خواب فرو رفته دنیا به آب برده

چکار می کنی دوستم؟

دوبی که اسپهان ما را هم نمی شود

طهران ما را به خوبی شده است

اگر نخل نشینان و شالیزار نشینان ما را به پدر ثروتمندانش داشت

به این نکته تاکید می کنم که شاید دگرگون بود یا که یا به

اولویت را بنگر

همان ارض که کشته شده ی دوران جهل عرب ایران را به حراج می نهندش در آن

و دولت پدران آن  سه صد تومانی ها باز به این نکته تاکید می کنم که فقط به آئین خود می بالند در حالی که موسسان آن دولت که فرزندان سرکرده ی آن دولت به شمار می روند از آن می نالند.

بنشینید و دست به کار نشوید تا روزی که فهم در زبان محاوره ی شما باشد نه در تفسیر که اگر مفید می بود آنچه باید بود بود و دیگر نیازی به مدت نداشت.

امین.م تابستان 1391

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۱ ، ۱۶:۰۳
روباه پیر


در چنته ی ما نیست کسی کاو بخرامد

این قصه ی پیش است

اکنون یکی هست که گر ساده نماییمش بود سخت یکی پیش

امین.م – تابستان ۱۳۹۱

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۱ ، ۲۲:۴۳
روباه پیر

اینجا قبرستان خاطره های من است

لجن زار افکار مرده من حمام هایی است که می روم

 

فکر می کنم آفتاب داره  غروب می کنه افکارم رو جمع و جور می کنم می پرم حموم غسل کنم نمازمو بخونم تا قضا نشده حموم همون جایی که گفتن نجس که شدی میری اونجا شیر آب رو وا می کنی سرو گردن و این ور و اون ورتو میشوری به نیت طهارت و میای مشغول عبادت میشی و کمتر پیش میاد و شاید اصلا پیش نیاد که بخوای عشقی بری حموم یا عرق کرده باشی بخوای یه دوشی بگیری  سر نماز که بودم داشتم فکر میکردم آفتاب غروب کرده یا چون هوا ابریه سر و کله آفتاب پیدا نیست نمازو خوندم خورشید خانم هویدا شد که دیدم ، به ، اون وسطاس انگار!باز دوباره دل هوا گرفت و این دفعه نم نم شروع کرد باریدن با خودم گفتم اینجا که سالی یه بار آسمون زورش میاد بباره حالا که میباره حیفه اگه نرم بیرون

 

درختا تازه برگ دادن جای درختایی که وسط حیات بود و بابام  کندشون خالیه میام تو کوچه یه نگاهی می کنم به آسمون تازه که از حموم اومدم بیرون تو این هوا یه سردی خاصی رو احساس می کنم که یه حال و هوای خوبی بهم میده میرم کنار درخت پشه ای که چند سالش بیشتر نیست رو به باد می ایستم دماغ گنده امو میذارم رو برگاش و بو میکشم بوی خاک بارون زده ی دیوار خونه ی همسایه و بوی بارون و این هوای غیر قابل توصیف وقتی نفس عمیق می کشم انگاری دارم به جسد مرده ام روح میدم

یادمه اون روزا که کف حیاطمون شن ریزه بود و یه شب که بارون شدیدی میومد هوس کردم وسط حیاط واسه خدا سجده کنم و کردم حالا تو میخای بگی چه آدم ریامندی بگو منم حتما با خودم میگم چه آدم خوبی هستم

بعضی آدما بنده خدان بعضی آدما فکر می کنن خدان خیلیا سرکشن خیلیا سر به زیرن خیلی از این سر به زیراش هفت خطی ان که یه خط ظاهرشون رو به پایینه  شیش خطش سر به فلک داره کار ندارم خلاصه اینا همه آدمن و همه هم به خیال خودشون آدم خوب حالا تکلیف من که فکر می کنم خیلی آدم خوبی ام مشخص نیست

تو هم فکر می کنی آدم خوبی هستی؟

امین.م بهار ۱۳۹۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۱ ، ۰۷:۳۳
روباه پیر

ـسلامـ

ـما خوبیمـ

ـما نیکیمـ

ـنفس ـهاـیمان فدای قدمـ خسته ی پوتینـ ـبهـ ـپای مردی با مردانیـ خاکیـ بـ ـر خاک

ـمنـ ـهشـ8ـتـ را دوست دارم

و برایـ ـم فرقـ ـی ندارد اگـ ـر

دیگریـ بیـ ـست را

ـمنـ ـخاک را

و اگـ ـر دیگـ ـریـ ـسنگ را

ـمنـ تو را

و اگـ ـر تو دیگـ ـریـ را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۰۳
روباه پیر